شعر تسلیت اربعین
اربعین آمد ؛ دلم را غم گرفت
بهر زینب عالمی ماتم گرفت
سوز اهل آسمان آید بگوش
ناله صاحب زمان آید بگوش
جان اهل بیت عصمت بر لب است
کاروان سالار آنها زینب است
جمله مستان سوی ساقی آمدند
مست مست از جام باقی آمدند
سینه هـــــا آماج رگــــبار بلا
جـای زخـــم ریسـمان بر دستها
هوش از ســر رفته و دل باخته
جسم خود را بر زمین انداخته
هـر یکی در جستجوی تربتی
بر لب هر یک کلامی صحبتی
قلبها پـــر شکوه از بیداد بود
آشنای قبرها سجاد (ع) بود
رهبــــر زینب امام راستین
حجت حق بود زین العابدین
با کلامش عمه را مغموم کرد
تا که قبر یار را معلوم کرد
آمده همراه دخت بوتراب
بر سر آن قبر کلثوم و رباب
زخمهای این سفر سر باز کرد
هر کسی درد دلی آغاز کرد
زینب از مژگان خود یاقوت سفت
داستان این سفر را باز گفت
گفت ای سالار زینب السلام
ماه شام تار زینب السلام
بر تـــو پیغام سفــر آورده ام
از فتوحاتم خبــر آورده ام
کرد با من این مسیر عشق طی
راس تو منزل به منزل روی نی
معجرم نیلی شد و مویم سپید
از غم دوری تو قدم خمید
گر که دست رحمت و صبرت نبود
زینبت در راه کوفه مرده بود
ظلم دشمن تا که بی اندازه شد
ماجراهای سقیفه تازه شد
ریسمان بر گردن سجاد بود
غربت بابا مرا در یاد بود
دیدی از نی دست خواهر بسته بود
گویی دستان حیدر بسته بود
یاسها را جــوهـــر نیلی زدند
بر رخ آن اختران سیلی زدند
از شماتت کردن دشمن مپرس
از سه ساله دخترت از من مپرس
سرت یک نیمه شب مهمان او
با وصالت بر لب آمد جان او
مرد در ویرانه و من زنده ام
بی رقیه آمدم شرمنده ام
بارها از دوری ات جان باختم
بین مقتل من تو را نشناختم
گر تو ای لب تشنه بر داری سرت
حال نشناسی دگر این خواهرت
- ۹۳/۰۹/۲۱