آزادگی
پنجشنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۲، ۰۸:۰۹ ق.ظ
خارکش پیری با دلق درشت
پشته ای خار همی برد به پشت
لنگ لنگان قدمی بر می داشت
هر قدم دانه ی شکری می کاشت
کای فرازنده ی این چرخ بلند
وی نوازنده ی دلهای نژند
کنم از جیب نظر تا دامن
چه عزیزی که نکردی با من
در دولت به رخم بگشادی
تاج عزت به سرم بنهادی
حد من نیست ثنایت گفتن
گوهر شکر عطایت سفتن
نو جوانی به جوانی مغرور
رخش پندار همی راند ز دور
آمد آن شکر گزاریش به گوش
گفت کای پیر خرف گشته خموش
خار بر پشت زنی زین سان گام
دولتت چیست عزیزیت کدام
عزت از خواری نشناخته ای
عمر در خوار کشی باخته ای
پیر گفتا که چه عزت زین به
که نی ام بر در تو بالین نه
کای فلان چاشت بده یا شامم
نان و آبی که خورم و آشامم
شکر گویم که مرا خوار نساخت
به خسی چون تو گرفتار نساخت
به ره حرص شتابنده نکرد
بر در شاه و گدا بنده نکرد
داد با این همه افتادگی ام
عز آزادی و آزادگی اممنبع:مکو شاعر:جامی
پشته ای خار همی برد به پشت
لنگ لنگان قدمی بر می داشت
هر قدم دانه ی شکری می کاشت
کای فرازنده ی این چرخ بلند
وی نوازنده ی دلهای نژند
کنم از جیب نظر تا دامن
چه عزیزی که نکردی با من
در دولت به رخم بگشادی
تاج عزت به سرم بنهادی
حد من نیست ثنایت گفتن
گوهر شکر عطایت سفتن
نو جوانی به جوانی مغرور
رخش پندار همی راند ز دور
آمد آن شکر گزاریش به گوش
گفت کای پیر خرف گشته خموش
خار بر پشت زنی زین سان گام
دولتت چیست عزیزیت کدام
عزت از خواری نشناخته ای
عمر در خوار کشی باخته ای
پیر گفتا که چه عزت زین به
که نی ام بر در تو بالین نه
کای فلان چاشت بده یا شامم
نان و آبی که خورم و آشامم
شکر گویم که مرا خوار نساخت
به خسی چون تو گرفتار نساخت
به ره حرص شتابنده نکرد
بر در شاه و گدا بنده نکرد
داد با این همه افتادگی ام
عز آزادی و آزادگی اممنبع:مکو شاعر:جامی
- ۹۲/۱۱/۰۳