هزار ستاره

مطالب جالب و خواندنی را اینجا بخوانید.

هزار ستاره

مطالب جالب و خواندنی را اینجا بخوانید.

سلام خوش آمدید

داستان از این قرار است که مرد ساده ولی به اسم صفر قلی که خیلی دوست داشت مثل رئیس قبیله باشد ولی زندگی خیلی ساده ای داشت ، سعی می کرد خودش را مال دار و زورمند نشان بدهد . بعضی وقت ها در بعضی کارها هم زیاده روی می کرد تا مردم بگویند که او خیلی دست و دل باز است و مثل آدم های ثروتمند زندگی می کند . مردم هم این را فهمیده بودند و او را صفر قلی خان ، صدا می زدند .
یک روز از یک دِه به سمت دِه دیگر می رفت ، می خواست چیزی بخرد و توی راه بخورد که دید پولش کم است .
تا به میدان رفت که یک خربزه ی کوچک بخرد ، مردم آن قدر صفر قلی خان می کردند که مجبور شد یک خربزه ی بزرگ بخرد تا آبرویش نرود ! بعد هم خربزه را برداشت و به سفر خود ادامه داد .

  • ۰ نظر
  • ۰۳ فروردين ۹۳ ، ۱۹:۱۴
  • ابوالفضل داوری

پیرمرد تهی دستی زندگی را در نهایت فقر و تنگدستی می‌گذراند و با گدایی برای زن و فرزندانش قوت و غذائی ناچیز فراهم می‌کرد. از قضا یک روز که به آسیاب رفته بود، دهقان مقداری گندم در دامن لباسش ریخت و پیرمرد گوشه‌های آن را به هم گره زد و در همان حالی که به خانه بر می‌گشت با پروردگار از مشکلات خود سخن می‌گفت و برای گشایش آن‌ها فرج می‌طلبید و تکرار می‌کرد: ای گشاینده گره‌های ناگشوده ، عنایتی فرما و گره‌ای از گره‌های زندگی ما بگشای. پیرمرد در حالی که این دعا را با خود زمزمه می‌کرد و می‌رفت، یکباره یک گره از گره‌های دامنش گشوده شد و گندم‌ها به زمین ریخت. او به شدت ناراحت شد و رو به خدا کرد و گفت:

  • ۰ نظر
  • ۲۳ اسفند ۹۲ ، ۰۹:۱۰
  • ابوالفضل داوری

خانه تکانی کمرم را شکست
گردن و این بال و پرم را شکست


 شستن فرش آخ چه حالی گرفت
بارکشی ، شافنرم را شکست

اول شب ، موقع تعویض لامپ
لوستر افتاد و سرم را شکست

بعد از آن هم کمد افتاد روم
بینی ناز و جگرم را شکست
 

  • ۰ نظر
  • ۲۲ اسفند ۹۲ ، ۲۰:۰۳
  • ابوالفضل داوری
  • ۰ نظر
  • ۲۲ اسفند ۹۲ ، ۱۶:۲۹
  • ابوالفضل داوری

اعتماد به نفس داشته باشید
در نتیجه متکبر و حسود نخواهید بود ، زیرا تکبر، حسادت، تنگ‌نظری و … از عدم اعتماد به نفس به وجود می‌آید. در حقیقت اینها دشمنان حقیقی شما هستند که در نهاد هر انسانی پنهان شده‌اند.

 در هنگام صحبت کردن به مخاطب خود توجه کنید
روی برگرداندن از شخصی که در حال صحبت با شما است، نشانه‌ی بی‌ادبی و بی‌احترامی به شخص است. در ضمن اینکه با حالت‌های مختلف صورت می‌توانید به او نشان‌دهید که به صحبت او علاقه‌مند هستید.

  • ۰ نظر
  • ۲۲ اسفند ۹۲ ، ۱۳:۴۹
  • ابوالفضل داوری
خارکش پیری با دلق درشت
پشته ای خار همی برد به پشت
لنگ لنگان قدمی بر می داشت
هر قدم دانه ی شکری می کاشت
کای فرازنده ی این چرخ بلند
وی نوازنده ی دلهای نژند
کنم از جیب نظر تا دامن
چه عزیزی که نکردی با من
در دولت به رخم بگشادی
تاج عزت به سرم بنهادی
حد من نیست ثنایت گفتن
گوهر شکر عطایت سفتن
نو جوانی به جوانی مغرور
رخش پندار همی راند ز دور
آمد آن شکر گزاریش به گوش

  • ابوالفضل داوری

 

  • ابوالفضل داوری

 

  • ابوالفضل داوری
بیااااااااا دوری کنیم از درس

بیااااااااا مشروط بشیم کم کم

بیااااااااا با درس , تو بدتر شووووو

بیااااااااا این ترم و تو رد شو

رد شووووو

رد شووووووو….

ببین گاهی یه وقتایی

دلت میگیره از استاد

نمی خوابم نه میخونم

… از این نمراته من پیداست

تنم محتاجه یک خوابه

زیادی من درس خوندم

هیچ دردی در این حد نیست

که اون درسو من نمیدونم

کلافه میشم بیش از حد , کلافه میشم بیش از حد

منبع:آسمونی

(براساس آهنگ بــیاااا دوری کنیم از هــــم)

جهت مشاهده و دانلود این آهنگ میتوانید از لینک زیر استفاده کنید.

 

 

  • ابوالفضل داوری
خدایا توفیق ده برگردم از راه

خطا کردم نفهمیدم به ناگاه

خدایا رحم نما سویت بیایم

ندارم من پناهی جز خدایم

خدایا راه تو گم کرده ام گم

بیا دستم بگیر چون دسست گیری

ودانم توبه ام را می پزیری

کمک کن تا نگردم من گنه کار

  • ابوالفضل داوری
اگه تونستی بخونی تو قسمت نظرات بگو...

 

  • ابوالفضل داوری
هزار ستاره

شما میتوانید بهترین مطالب زیبا ترین و جالب ترین مطالب را اینجا بخوانید.

همچنین میتوانید از امکانات این وبلاگ استفاده کنید از جمه ارسال و در خواست مطلب و اشتراک ایمیلی و پیامکی رایگان و...



© درضمن قابل ذکر است هرگونه کپی برداری بدون ذکر منبع شرعا و. عرفا حرام و غیر مجاز می باشد. ©