یک شب مار بزرگی برای پیدا کردن غذا وارد دکان نجاری شد. عادت نجار این بود که موقع ترک کارگاه وسایل کارش را روی میز بگذارد. آن شب، نجار ارهاش را روی میز گذاشته بود.
همینطور که مار گشت میزد بدنش به اره گیر کرد و کمی زخم شد. مار خیلی عصبانی شد و برای دفاع از خود اره را گاز گرفت. این کار سبب خونریزی دور دهانش شد و او که نمیفهمید که چه اتفاقی افتاده، از اینکه اره دارد به او حمله میکند و مرگش حتمیست تصمیم گرفت برای آخرین بار از خود دفاع کرده و هر چه شدیدتر حمله کند.
- ۰ نظر
- ۰۵ خرداد ۹۳ ، ۱۶:۵۹